✿♥☂♥❤دهلران شهر فراموش شده♥
 
♥♥♥ دهلران
Design by : NazTarin


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 43
بازدید ماه : 249
بازدید کل : 15480
تعداد مطالب : 493
تعداد نظرات : 98
تعداد آنلاین : 1



 src='http://roozgozar.com/blogcode/chat/forms/pro1.php?title=www.roozgozar.com'>src="http://LoxBlog.Com/fs/fallb.js">

كد موسيقي براي وبلاگ

تعبیر خواب



« كسب درآمد از فروتل »
دوستانتان را به يك شغل پردرآمد و آسان دعوت كنيد : « جزئيات »
Email:



' dir="ltr" >

كد موسيقي براي وبلاگ

هنگامه - اجازه

بزرگترين مرجع کد آهنگ

آپلود عکس

بهترين كد هاي جاوا

مطالب کمياب در حسابداري

>[url=http://www.fodey.com/generators/animated/ninjatext.asp][img]http://r9.fodey.com/2272/c119871270e641dfbfed2be5b189df88.0.gif[/img][/url]

پروشه تشم،نه و تو خوشال نه و خوم خوش

نه هوشم وره چویله مسه نه لرزه دلم و عشقه کسه

نه پری زایه هواسم وره نه اشاره له اشاره کره

نه داغ بیه امکه جمیه نه چوه کله کس گم بیه

هرکه دو شکل و چولم بو شوه وتر ز هر شویلم بو

بیمه دمتقه بیمه و راوه بیلا بزرم د هر آباویه

دمتقه روزو قصه غروم بیلا شو و شو دمتقه بوم

بیمه پیشون کل که رمیایه چی کوره تژگای ماله جمیایه

خاوخاو چیه اژویرل برده نوه گم بیه ال برده مرده

اوه که نوه ولول نیای رنج کیشیایه و چول نیای

قلای گم بیه تریک شوکم عصر چکیایه گوشه چاویکم

پروشه تشم زره زغالم داغ بی کسی بیه ودالم

بی ناو نشون غم و کوله کم تژگای کور بیه ماله چوله کم

هر که ایچه خوس پر آز بلا بو پر اژروزوه وقیره قلا بو

دس ال زر بنه بوی و زغال حکیمه بچو داخه و جا بو

هرکه ایچه خوس بایینه د ماله طالع بسوزه بخته سیاه بو

وهر جا بچو ه9یچی و هیچ نو دسه پتی بو ار پادشاه بو

شاهه خوراسو نرسه دایه اگر شو و روز دس و نقاغ بو

باره چفت آو بو گر گر بشه وه تا او جا دچو هه سنگلا بو

ونازو دیای ریگه دکوشه بالا بلونه جومه بنوشه

نفرین دمه رحمت شکره تاله زلفگه تزبیه ذکره

قبله دینمه آو بلو نازه خاک جاپاکه مهره نمازه

تخت سینکم ساج تژگایکه درینم تشه قزاو بلایکه

قزای چنکه گر گر گره کم چی کولک ژنه هرو ژنه کم

روزل و عشقه مردزماده کم شول و یاده شوه گره کم

چن آو قول ال شو رشیایه دار بلونه شاخل چمیایه

چی باره گنم سر خرمن جای شن پنجکه دایسم و بای

درآوم دکرد و چاو راسه هر برمه اژه بوی و داسه

لیوه دیاری مردزمادایه شیت چاویله آو پری زایه

چی شره وارو چی آور بهخار میل رشیاوین اژ تول آو خوار

ال وراوره میل رشیایه چی میله زندو یک یک کیشیایه

سی یی میلو قرمزی لوه دم آووتمی یو بوی و تووه

اوی سل دکرد منیش وو ترزه سرم و نزر آو بالا برزه

شیرین نازم دسه نکومه هر چی آسونه کفن د دومه

سل تو کره یکه تر خوازه دنو عاشقی فره رن بازه

وقتی ره کره حال آو حال آو دو وقتی که خنه ری یه چالو دو

چی چه بشم وه چی افتو خوه بشم ریکه اوسه خووه

چی چه بشم وه چی مکه چطور زلفه چی یاله اسبکه چطور

چی کاو سواره دنو قصه چی پری تاینه که هه نیمسه

نم زمسونه نم تاوسونه لیوم کردینه دی بیابونه

گری نیست گر کوچکه هست هگا دیمست هگا نیمست

هست ال ورم اسه نجمی دوینه روخه دچینه زمین

قرمزی لاوو درازی قوه عکست کفتوی د نو آوه

چاوت رن دیا عکسه ره دکرد رنگه میله اوه سه دکرد

دل دوسیم وه دل نهوسیم وه گره ددیمه و گره ندیمه

تا که نجمه و باره نوسه آوه چنگ داوی د هر دو دسه

وقتی ره کره و عکسکه جمه یه مای شیطه کفه د دمه

وقتی گر دکرد ال یه جا دمن مایه نک دیا عکسه دشه ون

عکسه د آوه دلداری دکرد خوه دگرده خوه نازاری دکرد

برمه دنو آوه بی ای چو عاشق ای چاوه بوی

نه موجه دیت موجه دجمیای آوه گلاله همه دشه کیا

سیا دسیا چی گل میخک برمو چاویله رزیاوین ده یک

اوی نیسه آوکه هسه شونه عکسکه شوکه هسه

اوی جمیاوی د نیمه شاوه مایه مژ ناوی ال جاکه لاوه

قلا پر نیا بایینه قو نه کرد افتاو اوسیاوی او غرو نکرد

شیطو بر بوی نه د ریزونه خدا ماسویاوی د آسمونه

و لرزم لرزو و رکاو رکه پا اژ آوکه ناوی د هشکی

لیوه مایکه کافر مایکه داوی ال سیم آخر مایکه

 

 

 

 


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 12 / 12 / 1391برچسب:, توسط علی پورمند


 

زیبایی بلوط و کنارند برگ ها

پیراهن درخت انارند برگ ها

مثل کبوترو همه گنجشک های باغ

بر شانه های شاخه سوارند برگ ها

گرم قشنگ کردن باغند و با نسیم

تا نیمه های شب سر کارند بر گ ها

حالا چه رفته بر سر آن ها که جز به باد

کاری به کار باغ ندارند برگ ها؟

حالا چرا کم اند که هر روز می شود

تعداد خویش را بشمارند برگ ها؟

دل واپسم به باغ بگو ای نسیم صبح!

خود را به باد ها نسپارند برگ ها

از قول من بگو به درختان که بیش از این

سر به، سر خزان نگذارند برگ ها

می ترسم از رسیدن پاییز و این که چون

اشک از دو چشم شاخه ببارند برگ ها

با این که رفته اند به تاراج باد ها

باز از خدا سپاس گزارند بر گ ها

چون قول داده است به آن ها که باز هم

پیراهن درخت انارند برگ ها

حالا به خط خویش چنین مشق کرده اند:

چشم انتظار فصل بهارند برگ ها

 

[ پنجشنبه بیست و نهم تیر 1391 ] [ 3:20 ] [ کیومرث مرادی ] [ 75 نظر ]

ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ جمعه 27 / 10 / 1391برچسب:, توسط علی پورمند

 سارا

تقديرمان چه بد جوراجور و مختلف

"سارا" كلاسِ "اول ب" بود، من "الف"

 

با او چه سبز بود دبستان روبه رو

حتا كتاب فارسي از نام خوب او

 

گفتي چه بود؟گفتي سارا چه كاره بود؟

سارا در آسمان دبستان، ستاره بود

 

سارا چه بود؟رويا،سارا كه بود؟ خواب

سارا چه بود؟پنجه ي زرين آفتاب

 

از صبح تا غروب غم انگيز آفتاب

يك ريز مي نوشتم:سارا،انار،آب

 

آن مرد داس دارد،سارا انار، من

اما دو چشم منتظر و بي قرار،من

 

اما هزار آرزوي دور و دور دست

يك سرنوشت غم گين، لبريز از شكست

 

تقديرمان چه بد جوراجور و مختلف

"سارا" كلاسِ "اول ب" بود من "الف"

 

آمد انارهايش را در سبد گذاشت

آمد به روي سينه ي من دست رد گذاشت

 

سارا گذشت و رفت و پريد از كتاب من

حتا شبي نيامد سارا به خواب من

 

سارا گذشت و پنهان شد در خيال ها

يادش به خير باد آن شب ها و سال ها

 

 

[ یکشنبه بیست و سوم مهر 1391 ] [ 11:15 ] [ کیومرث مرادی

ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ جمعه 27 / 10 / 1391برچسب:, توسط علی پورمند
مي شود در حاشيه آرام بود

 

مي شود در حاشيه خوشبخت زيست

با شمايم ساكنان عافيت!

زندگي تنها ميان متن نيست


زندگي در گوشه ها در حاشيه

زندگي در هر كجايي جاري است

سيب دارم،سيب دارم،سيب! سيب!

اين صداي بچه ي گاري چي است


مي كُنم حراج شان،رفت و نماند

اين هميشه جمله ي هر روز اوست

سيب تازه! سيب ارزان! سيب سُرخ!

اين صدايي از اميد و آرزوست


داد مي زد كوچه كوچه،سيب!،سيب!

-بچه ي ميوه فروش دوره گرد-

داد مي زد:ميوه ي ارزان بخر!

هر كسي رد شد تماشايي نكرد


بچه ديگر دادهايش را نزد

خسته بود و بي رمق، خُرد و خراب

نقشي از او بود و از جان كندن اش

-ميوه ي وار رفته ي در آفتاب-


رفت خانه با دو دست خالي اش

شرم مي باريد از پيشاني اش

مي گذشتند از پيِ هم لحظه ها

مثل تعطيلات تابستاني اش


آمد اما با دو دست خالي اش

آمد اما سر به زير و بي صدا

گريه كرد و نا اميدانه  گرفت

قامت سبز درخت سيب را


باغ سيب از شرم ساري خُرد شد

آخر او جز ميوه اش باري نداشت

واي در آن لحظه هاي جان گداز

سيب فرقي با سپيداري نداشت


 

[ دوشنبه پانزدهم آبان 1391 ] [ 9:37 ] [ کیومرث مرادی

ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ جمعه 27 / 10 / 1391برچسب:, توسط علی پورمند
چرا زمين؟غزل! از ماه مهربان بنويس!

هزار مرتبه از روي كهكشان بنويس!


به كوچه ها و خيابان،به شهر گوش نده!

زمين كلاس ندارد،از آسمان بنويس!


از آن پرنده كه پرواز كرد شعر بگو!

از آن ستاره كه خنديد داستان بنويس!


برو به مدرسه ي ماه و ثبت نام ام كن!

برو و نام مرا در كلاس شان بنويس!


ادامه يافتن ات در پرنده بودن توست

ادامه يافتن ات را بگو! بخوان! بنويس!


غزل! به خاطر گنجشك هاي فصل بهار

هزار مرتبه از روي كهكشان بنويس!

 

[ یکشنبه بیست و یکم آبان 1391 ] [ 11:39 ] [ کیومرث مرادی

ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ جمعه 27 / 10 / 1391برچسب:, توسط علی پورمند

 

من شيشه ام تو سنگ،تو الان چه مي كني؟

با اين ظريف بي غش عريان چه مي كني؟


با اين زلال آب سرشتي كه پشت آن،

سنگ و كلوخ گشته نمايان چه مي كني؟


با اين منِ پر از نفس مهربان آب،

آكنده از لطافت باران چه مي كني؟


نا مهربان!بيا و مرا ريز ريز كن!

اصلن رگ از رگم بپريشان! چه مي كني؟


از شيشه گي به گِل كه مبدل نمي شوم

من شيشه ام اگر چه كه ويران،چه مي كني


تو با شكسته هاي درخشان قامتم

با آن همه ستاره ي تابان چه مي كني؟


2

من شاخه ام تو دست،تو حالا چه مي كني؟

با اين همه شكوفه ي زيبا چه مي كني؟


پاسخ چه مي دهي به پرستو،به چلچله

گنجشك هاي عاشق ما را چه مي كني؟


من هيچ،سبزه هيچ،درخت و بهار هيچ

با چشم عابران همين جا چه مي كني؟


-چشمان عاشقي كه به من دل سپرده اند-

با آن همه شهيد تماشا چه مي كني؟


دست آمده ست تا كه به يغما بَرَد مرا

با من تو كوچه! بانو! آقا! چه مي كني؟

 

[ سه شنبه هفتم آذر 1391 ] [ 11:29 ] [ کیومرث مرادی

ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ جمعه 27 / 10 / 1391برچسب:, توسط علی پورمند
چرا آن کوچه ی بن بست و دیوارش؟ بیا در باش!

بپر در آسمان من! برای من کبوتر باش !


زمین و جنگل و صحرا که چیزی نیست، ماهی شو!

بیا در وسعت دریا و آبی ها شناور باش!


برای من که شاعر می شوم با خنده های تو

رباعی تر، قصیده تر، دوبیتی تر، غزل تر باش!


بیا با من از این سال نود برگرد تا هفتاد ...

به آن سال عزیزی که پسر بودم تو دختر باش!


درختی بود آن سوی خیابان قدیم شهر ...؟

بیا و با همین پیراهن ات آن جا صنوبر باش !


به جای سبزه ی لج باز همسایه در آن ساعت
خودت زنگ مرا بشنو ! خودت پشت همان در باش !

 

[ شنبه هجدهم آذر 1391 ] [ 9:58 ] [ کیومرث مرادی

ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ جمعه 27 / 10 / 1391برچسب:, توسط علی پورمند
به روزگار جواني،ترانه ام بودي

 

تو اولين غزل عاشقانه ام بودي


مرا به شعر كشاندي،به سمت و سوي غزل

شروعِ زندگيِ شاعرانه ام بودي


اميد آمدنِ صبحِ تازه ي فردا

نسيمِ پنجره ي باز خانه ام بودي


نگاه رو به افق هاي آبي اميد،

براي بال گشودن،بهانه ام بودي


تو مثل "بازِ شكاري" كه روي هر كه نشست...

نشان شاه شدن، روي شانه ام بودي


زنان به دور تو رقصان و مردها به سماع

عروس ده كده ي كُرديانه ام بودي


مرا به چشم غريبه نبين!غريبه نباش!

به روزگار جواني ترانه ام بودي!

 

[ یکشنبه بیست و ششم آذر 1391 ] [ 9:3

ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ جمعه 27 / 10 / 1391برچسب:, توسط علی پورمند
به روزگار جواني،ترانه ام بودي

 

تو اولين غزل عاشقانه ام بودي


مرا به شعر كشاندي،به سمت و سوي غزل

شروعِ زندگيِ شاعرانه ام بودي


اميد آمدنِ صبحِ تازه ي فردا

نسيمِ پنجره ي باز خانه ام بودي


نگاه رو به افق هاي آبي اميد،

براي بال گشودن،بهانه ام بودي


تو مثل "بازِ شكاري" كه روي هر كه نشست...

نشان شاه شدن، روي شانه ام بودي


زنان به دور تو رقصان و مردها به سماع

عروس ده كده ي كُرديانه ام بودي


مرا به چشم غريبه نبين!غريبه نباش!

به روزگار جواني ترانه ام بودي!

 

[ یکشنبه بیست و ششم آذر 1391 ] [ 9:3

ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ جمعه 27 / 10 / 1391برچسب:, توسط علی پورمند

مهرماه سال پنجاه و نه، من دوم دبستان بودم،جنگ آواره ام كرد و داغ دوستان آواره ترم

تقديم به رنج كشيدگان آوارگي و به دوستم غلام علي جابري كه امسال  مثل گُل روي مين ها  پراكنده شد،اين مثنوي، سال هايي از زندگي واقعي من است،هر آن چه مي گويم بر من و مانندهاي من رفته است


دانش آموزان شهرک های رنجیم

ابتدایی های سال شصت و پنجیم

 

با تفنگ و تیر و ترکش هم کلاسیم

 

تانک های واقعی را می شناسیم


تانک ها؛ دزدند،نامردند،دودند

تانک ها؛ چرخ مرا از من ربودند

 

تانک ها، برچرخ خوبم راه بستند

پیش چشمان خودم آن را شکستند

 

هم نشین آتش و  خمپاره بودیم

بچه هایی کوچک و آواره بودیم

 

تاب ما، در چرخش اندوه ها بود

بر درختان بلوط کوه ها بود

 

ماهی آواره در هر رود بودیم

روی قلاب فشنگ  و دود بودیم

 

بین ما و خانه ها، دیوارها بود

منزل ما، در گلوی غارها بود

 

توپ ها، ما را به آتش می کشاندند

توپ ها، خواب از سر ما می پراندند

 

تو پ ها، تو پ علی را پاره کردند

توپ ها، تیم مرا آواره کردند

 

بمب، اسماعیل و ابراهیم را برد

پنجه ی دروازه بان تیم را برد

 

از صدای پای شان بیدار بودیم

ما چه قدر از بمب ها بی زار بودیم

                            

بمب ها، ما را به زور از ما بریدند

ما تمام کودکی هامان شهیدند

 

جنگ،بخت کودکان را خواب می کرد

بستنی های حسن را آب می کرد

 

بمب، در ویران گری کولاک می کرد

سکه های قلکم را خاک می کرد

 

عاقبت بابابزرگم، بی نمد مرد

بی عصاو بی چپق، با حال بد مرد


کم کَمَک مادربزرگم، کور می شد

از مَتَل ها،نوه هایش دور می شد

 

ساک بابا؛ بی عروسک بود، وا بود

ساک بابا، روی دوش سنگ ها بود

 

مادرم، هی هیمه ها را جمع می کرد

مادرم، خود را برایم شمع می کرد

 

نور می شد روی دفترهای درسم

مادرم، فانوس می شد تا نترسم

 

ترس در من، پلک می زد، تاب می خورد

از صدای گرگ ها خوابم نمی برد

 

گرم بازی با فشنگ و دود بودیم

ما برای جنگ کردن، زود بودیم

 

بمب ها؛ خرسند،شیطان اند،گرگند

دیوهای قصه ی مادربزرگند

 

در زمین های پدر، بختک کمین زد

جای گندم، مین جوانه در زمین زد

 

مین، لباسم  نیست،کفشم نیست،درد است

با تمام خاطراتم در نبرد  است

 

من خودم دیدم که گله روی مین رفت

پای چوپان قبيله، روی مین رفت

 

مین به جای سیب و گندم می نشیند

در کمین پای مردم می نشیند

 

 

[ دوشنبه چهارم دی 1391 ] [ 9:9 ] [ کیومرث مرادی

ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ جمعه 27 / 10 / 1391برچسب:, توسط علی پورمند

صفحه قبل 1 صفحه بعد